کارون
مثل تمام لباس شخصیهاعطش برای حفظ امنیت استمثل تمام سالها، گرد و خاکپیامآور هجرت است…شط که خشک شود،دیگر به رفیقم نمیگویم:ببین آپارتمانها چه زیادند،آنور شط و انعکاسشان…شط که بمیرد تولد مرگ است،همچون ما، زندگانِ مُرده…سعید هلیچی
محسن محمدپور
شیارهاخیرهاند،خیرهامبه شیارهاتو نیز خیره شوکه میان هر شیارچند نهر خون جاری شده از… صدای ضجهها از شیارها بلند استتو نیز بشنوکه چکمهها بر گلوی کدامین عزیز است،که میان هر شیارکدام مادر نشسته است به زار… اگر از شیارها پرسیدندنهراس و بگوبگو شیار میتواند کوچهی بنبستی باشدکه در آن سایههایینور را کشان کشان از زیر بازوانبه […]
درباره یک انسان
در اتاق بازداشت خواهم گفت،در حمام،در اسطبل،زیر شکنجه،در اسارت… در سنگدلی غل و زنجیرها:هزار هزار گنجشکبر شاخههای قلبممیآفرینند ملودی مبارزه را… برشی از شعر محمود درویش ترجمه: سعید هلیچی
رودی که از تشنگی میمیرد
در اینجا رودی بود…با دو کرانهو مادری آسمانی که او را از ابرهای مقطر شیر نوشاندرودی کوچک با جریانی آرامسرازیر شده از فراز کوهکه چونان مهمانی مهربان و سبکبالبه دیدار روستاها و خیمهها میرفتو برای زمینهای هموار،درختان خرزهره و نخل میبردو به چهرهی شبزندهدارانِ کرانهاش لبخند میزد:((از شیرِ ابر بنوشیداسبها را سیراب کنیدو سوی قدس […]
زیانهای مـــــا
زیانهای مـــــا: هر روز دو تا هشت شهید،و ده زخمی و بیست خانـــــهی ویران شدهو پنجـــــاه درخت زیتون پایمـــــال شده،علاوه بر نقص ساختــــــاری که گریبانگیرشعر و تئاتر و تابلویِ نیمهکاره خواهد شد برشی از شعر #محموددرویش ترجمه: #سعیدهلیچی
فراموشی
پیش از آنکه برویبه من بگو فراموشی راکجا میفروشند،و کجا میتوانم رخسارپیشین خود را بیابمو چگونه میتوانم به خود بازگردم؟ برشی از شعر #محموددرویش ترجمه: #سعیدهلیچی
رنج و محنت تو راچه کسی درک خواهد کرد؟ای نجات یافته از طوفانها با طوفانای پاکیزهسرشت، در منجلاب تناقضها… بخشی از نامه محمود درویش به سميح القاسمترجمه: سعید هلیچی
مشتاقانه میمیرم
مشتاقانه میمیرمدر آتشیا آویخته به داریا به تیغی نشسته بر گلواما محال است بگویم:عشقمان گذشت و پایان یافتعشقمان نمیمیرد… #محمود_درویش از کتاب #تاریخ_دلتنگی ترجمه: #سعیدهلیچی
انتظار
در انتظار، وسواسِ احتمالاتِ گوناگون مرا فرا میگیردشاید کیف کوچکش را در قطار فراموش کرده،و نشانیام با تلفن همراهش گُم شده استو دلزده شده و گفته: او را از بارش نمنم باران نصیبی نیستو شاید کاری فوری برای او پیش آمده یا راهیِ جنوب شده، که آفتاب را به تماشا بنشیند،و سپیدهدمان تماس گرفته و […]