هر بار که دیکتاتوری
از فراز تاریخٍِ آراسته به اشکهایمان، فرو افتاد
دستانم از کف زدن سرخ شدند
اما همین که به خانه باز میگردم
و تلویزیون را روشن میکنم
دقیق که میشوم
میبینم که از دهانهای مردم پرشور به سوت و هورا
دیکتاتـور دیگری شده هویدا
غرق در خندهام
از سادگیام
چشمانم اما ملتهباند به گریه…
عدنان الصائغ
ترجمه: سعید هلیچی
از کتاب: تاریخ اندوه