نفتستان

همه چیز از دهان افتادهچرا دهان دنیا را چفت نمی‌کنی؟ مرگ…! کارخانه‌ی آدم سازی‌ات را متوقف کنسرمایه‌ی خوبی نبودیمهر چه خاک خرجمان کردیزمین دارد باز پس می‌گیرد مرگ مرگ…! مرگ را چه کسی آویزه‌ی گوش زندگی کرده،که گوشش به هیچ عاشقانه‌ای بدهکار نیست؟!و اگر مرگ دست توستپس این درختان بی‌جان چیستند؟که ما را به نوبتسوارشان […]

سمفونی گلوله‌ها

کاک آکو، من و تونداریم از سیاست سر رشته‌ایولی دیده‌ایم به کجا رفته‌اند دیکتاتوران خاورمیانه‌ای می‌دانی که…شبی با خاورمیانه خوابیدهر که رسید از راه و بی‌راههاینگونه است که ادامه یافتهنسل دیکتاتوران حرام زاده، حرام زاده، حرام زاده می‌شنوی صدایم را؟تو در سعادت آبادی و خوشبخت نیستیاین را خودت در گوشم گفتی…پس بیابیا چهره‌ی شهرم را […]

زنده‌ایم!

ما را از مرگ می‌ترسانند انگار که ما زنده‌ایم… سعید هلیچی

کارون

مثل تمام لباس شخصی‌هاعطش برای حفظ امنیت استمثل تمام سال‌ها، گرد و خاکپیام‌‌آور هجرت است…شط که خشک شود،دیگر به رفیقم نمی‌گویم:ببین آپارتمان‌‌‌ها چه زیادند،آن‌ور شط و انعکاسشان…شط که بمیرد تولد مرگ است،همچون ما، زندگانِ مُرده…‌‌سعید هلیچی