صفحه رسمی سعید هلیچی

انتظار

در انتظار، وسواسِ احتمالاتِ گوناگون مرا فرا می‌گیرد
شاید کیف کوچکش را در قطار فراموش کرده،
و نشانی‌‌ام با تلفن همراهش گُم شده است
و دل‌زده شده و گفته: او را از بارش نم‌نم باران نصیبی نیست
و شاید کاری فوری برای او پیش آمده یا راهیِ جنوب شده، که آفتاب را به تماشا بنشیند،
و سپیده‌دمان تماس گرفته و مرا نیافته،
که من رفته بودم برای شب‌نشینی‌مان
گاردنیا و دو بطری شراب بخرم.
و شاید با همسر سابقش بر سر خاطره‌ها
کارش به مشاجره کشیده،
و سپس سوگند خورده که دیگر به دیدارِ
مردی نرود که با خاطره‌سازی تهدیدش کند.
و یا شاید در مسیر آمدنش به سوی من
با تاکسی تصادف کرده است
و سیاره‌ها در کهکشان او بی‌فروغ گشته‌اند
و همچنان با مسکن و خواب‌ مشغول درمان است.
و یا شاید قبل از خارج شدن از خویش
به آینه نگریسته و دو گلابی بزرگی
که بر حریر تنش موج انداخته‌اند را حس کرده است
سپس آه کشیده و مردّد شده و گفته:
آیا کسی جز من لیاقت زنانگی‌ام را دارد؟
و یا شاید ناگهانی، عشق پیشینِ خود
را دیده است
عشقی که هنوز از او رها نیافته است
و همراه او به صرف شام رفته است
و یا شاید مرده است،
که مرگ هم‌چون من، ناگهان عاشق می‌شود
و مرگ هم‌چون من، از انتظار بیزار است…


#محمود_درویش

ترجمه‌ی #سعید_هلیچی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *